قاف

قاف

قاف

قاف

با غم هایم به قصه‌ی غصه هایم میخندیم...

شب های روشن

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۳۰ ق.ظ

واقعیتش اینه دلم براش پر میکشید دلم میخواست رمز رو بهش بدم و یکم حرف بزنم باهاش...

ولی تهش گفتم که چی؟

اون هیچ حرفی بمن نمیزنه که آروم شم اگر بزنه چند روز دیگه بهم میگه مجبور شدم یا ارتباطی با تو نداشت...

که یاد چهار سال پیش افتادم که برام فرستاده بود گیسوان تو شبیه است به شب اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکش با هشتگ یاد یار و شب امتحان...

و بعدا که ازش پرسیدم گفت که اونو تو گروهمون فرستادن منم براتو فرستادم نه اینکه قصد و منظورش من باشم...

اشتباه کردم که باور کردم...

یادم نیست خیلی قبلنا اینجوری بوده باشم ولی یادمه چندین وقتیه اینجوری شدم چندین یعنی شاید دو سه سال که هر کس ازم تعریف میکنه باید چند بار ازش بپرسم واقعا؟ یا وقتی از کسی نظر میخوام میگم واقعی بگو

  • ۹۹/۰۸/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.