قاف

قاف

قاف

قاف

با غم هایم به قصه‌ی غصه هایم میخندیم...

شاید دارم بزرگ می‌شم.

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۹ ب.ظ

هر روز میرم سایت رشد تعداد تقاضاهای بهشتی و تهران و مازندران رو میبینم..

هرروز به این فکر میکنم، دلم میخواد تهران و بزنم ولی از طرفی هم به این فکر میکنم اگر همین فردا زنگ بزنن بگن بیا باید چکار کنم و میگم ولش کن بذار فعلا همونجا بمونم هرروز میرم دیوار و اجاره ساختمونا رو میبینم و میرم پانسیونا قیمتاشونو میبینم و میبینم از پس هیچکدومشون نمیتونم بربیام یعنی نمی‌ارزه...

و هر روز به این فکر میکنم بیا دانشگاه و عوض کن و برو تو صف مازندران و برو ساری.هر روز تستای کنکورای سالای قبلو می‌زنم و تو دلم دعا می‌کنم می‌شه خدا یه فرجی کنه و تهران قبول شم (البته باید دید اصلا قبول می‌شم) و دیگه اینهمه فکر نداشته باشم.

و هرروز با خودم میگم اگر تهران نشد و یه شهر دیگه شد چی برم؟ هرروز قهوه می‌خورم هر دفعه به خودم میگم یادت باشه هر وقت حسشو (حس هرچیزی و ) نداشتی برا خودت قهوه درست کن و هر روز به این فکر میکنم اون موقع قطعا حس قهوه درست کردنم ندارم.

هر روز دلم میخواد زودتر تموم شه

ولی میدونم زودتر نمیشه که تموم شه ولی مطمئنم مثل چشم بر هم زدنی برام می‌مونه وقتی تموم شد🧡

  • ۹۹/۰۵/۱۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.